نکته: برای کسب اطلاعات بیشتر از این محصول بر روی قسمت دانلود کلیک و بخشی هایی از این کتاب را بصورت pdf دریافت نماییید
درکتاب سی روز سی پیام دعاهای هر روز ماه رمضان آورده شده است . این ادعیه ای چنان پرمغز و ژرف اند که تامل در معانی آن فرصت زنده شدن دوباره را به روح و دل خسته روزه داران ماه ضیافت الهی می دهد. این کتاب سعی دارد با شرح و توضیحی هرچند اندک , به رمزگشائی پیام های ارزشمند دعاهای هر روز از ماه مبارک بپردازد تا بهانه ای باشد برای درنگی بیشتر . کتاب در سی قسمت تالیف شده است در ابتدای هر بخش دعای مخصوص آن روز با معنای آن و ذکر احادیثی درباره موضوع اصلی دعا آورده شده به انضمام حکایات و داستان هایی از پیامبران وائمه ی اطهار علیهم السلام درباره آن موضوع.
برخی از عناوین عبارتند از :
یتیم نوازی و دستگیری از نیازمندان جامعه
رحمت و مهربانی پروردگار
عیب پوشی از دیگران
همنشینی با خوبان
شیطان
نماز
توبه
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
غفلت کاری شقی
بعد از قتل عثمان , خبر خلافت علی علیه السلام در سرتاسر بلاد اسلام پیچید و مردم جمع شدند تا با علی علیه السلام بیعت کنند. مردم دسته دسته از شهر ها و روستا های دور و نزدیک می آمدند و با او پیمان یاری و مودت می بستند. از جمله این شهرها یمن بود که عده ای به سرکردگی ابن ملجم مرادی خدمت حضرت رسیدند. حضرت به آنها فرمود : « شما از بزرگان و خواص یمن هستید. آیا اگر مشکلی برایم پیش آمد یاری ام می دهید ؟ آیا اگر گره کار با شمشیر باز شود دست به قبضه آن می برید ؟ »ابن ملجم به نمایندگی از اهل یمن پاسخ ایشان را اینگونه گفت: « ای امیر مومنان ! ما را با حرب ناف بریده اند و با پستان پیکان شیر داده اند و در میدان جنگ مرد پرورانیده اند. زخم شمشیر و نیزه برای ما زیبا تر از گلهای بهاری است. اطاعت تو را چون اطاعت پروردگار واجب می دانیم و به هر سو که فرمان دهی تو را نصرت می دهیم و پیروزمندانه باز می گردیم ...» حضرت آنها را مورد تفقد قرار داده و مقادیری خلعت گرانبها به رسم هدیه به انها عطا فرمود و به موطن خود بازگشتند .حضرت به این ملعون بسیار لطف فرموده بودند تا جایی که در تاریخ آمده است که حضرت مدتی در خانه خویش از وی پذیرایی کردند و او را هر روز بر سر سفره خود می نشاندند اما این خبیث ازل و ابد نمک را خورد و نمکدان را شکست ...
امام دست به محاسن خود که سفید شده بودند زدند و فرمودند : سوگند به خدا که این موی محاسن خضاب می شود با خون خود چرا که شقی ترین امت , قیام کرده است و شعری خواندند: « من حیات او را می خواهم در حالیکه او مرگ مرا می خواهد و بدان که جراحت تو از دوستت مرادی است » . ابن ملجم که در مجلس حاضر بود و این سخنان را می شنید با عجله خدمت حضرت رفت و عرضه داشت :« یا امیرالمومنین ! من حاضرم دستانم را از بدن جدا کنید و حتی اگر می خواهید , بفرمایید تا سر از بدنم جدا کنند اما این حرف ها را از شما نشنوم ». حضرت سری تکان دادند و فرمودند: به یاد بیاور سخن دایه ات را که زنی از جهود بود که به تو گفت : « ای برادر کشنده ناقه صالح ».
( کتاب سی روز سی پیام / صفحه 24 و 25 )